اندر احوالات مهدی یار سومین عضو خانواده
[ و گفتهاند چون از صفّین به کوفه بازگشت به شبامیان گذشت و آواز گریه زنان را بر کشتگان صفین شنود . حرب پسر شرحبیل شبامى که از مهتران مردم خود بود به سوى حضرتش آمد . امام فرمود : ] چنانکه مىشنوم زنان شما بر شما دست یافتهاند چرا آنان را از افغان باز نمىدارید ؟ [ حرب پیاده به راه افتاد و امام سواره بود ، او را فرمود : ] بازگرد که پیاده رفتن چون تویى با چون من موجب فریفته شدن والى است و خوارى مؤمن . [نهج البلاغه]
از: مامانی نی نی سه شنبه 91/10/12 ساعت 8:55 صبح
شهیدت می کنم!
شازده پسر یک سری کتاب های ائمه داره که هر جلد مربوط به یکی از اون بزرگوارانه و علاقه ی خاصی به این کتاب هاش داره. تقریبن هر روز یکی یا دو تا رو برمی داره میاره و می گه بخونین واسم. روال کتاب ها هم اینه که اول تولد معصومین و بعد دوستان ایشون و بعد حادثه ای که منجر به شهادت اونها شده رو با شعر و متن و نقاشی بیان کرده. خلاصه این روزها کتاب امام حسین - علیه السلام- بیشتر از بقیه خونده می شد. قبل تر کلمه ی "کشتن" رو یاد گرفته بود و در جریان این کتاب ها هم "شهادت" رو. یه روز برگشت به من گفت: مامان می کشمت!!!! بهش گفتم: عزیزم این کلمه ی خوبی نیست؛ نگو. گفت: خب شهیدت می کنم!!!!!!!!!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فهرست
[پست الکترونیــک]
[ورود به بخش مدیریت]
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
لوگوی دوستان
لینک دوستان
اشتراک
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو
طراح قالب